کد لوگوهای سه گوشه
آدم .....
 
درباره وبلاگ


فعلا همه چیز در همه



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 249
بازدید کل : 11535
تعداد مطالب : 159
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 2



Alternative content


جور واجور
جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 3:19 PM ::  نويسنده : مهرناز
آدم های بزرگ درباره ایده ها سخن می گویند آدم های متوسط درباره چیزها سخن می گویند آدم های کوچک، پشت سر دیگران سخن می گویند... آدم های بزرگ درد دیگران را دارند آدم های متوسط درد خودشان را دارند آدم های کوچک بی دردند... آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند... آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله ای هستند آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند آدم های کوچک مسئله ای ندارند... آدم های بزرگ سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند آدم های متوسط "گاه" سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند آدم های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند! بیاندیش جزء کدامی!

سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, :: 4:36 PM ::  نويسنده : مهرناز
خب یه سوال مهم... اگه گفتین زشت ترین چیز دنیا چیه؟؟؟ مارمولک له شده؟!؟!؟! یا از اون زشت ترم داریم؟؟؟ آهان!فهمیدم... زشت تر از مارمولک له شده پسر تو سن بلوغه...اصن مث کوبیسم میمونه! هیچیش به هیچیش نمیاد!!! صداشو که دیگه نگو...!!!انگار خروسک گرفته سیبیلاشم مث شلوار کردی رو طنابه دخترا پرچمو نگه دارین بنده الفرار

پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, :: 6:47 PM ::  نويسنده : مهرناز

گاهی اوقات بد نیست لب بالاییت رو با لب پایینیت آشنا کنی  

 

و برای چند دقیقه هم که شد دهنت رو ببندی 

 

قابل توجه بعضیا



پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, :: 6:41 PM ::  نويسنده : مهرناز

قیافه ی ما دو دقیقه قبل از اذان صبحخنده

 

 

 



پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, :: 6:28 PM ::  نويسنده : مهرناز

از بزرگی پرسیدند خوش میگذره؟

 

گفت:خوش میگدره مال قدیم بود ....

 

 

الآن خوشیم که میگذره



دو شنبه 17 تير 1392برچسب:, :: 11:47 PM ::  نويسنده : مهرناز
روزی روزگاری دو فرشته کوچک در سفر بودند . یک شب به منزل فردی ثروتمند رسیدند و از صاحبخانه اجازه خواستند تا شب را در آنجا سپری کنند . آن خانواده بسیار بی ادبانه برخورد کردند و اجازه نداند تا آن دو فرشته در اتاق میهمانان شب را سپری کنند و در عوض آنها را به زیرزمین سرد و تاریکی منتقل کردند . آن دو فرشته کوچک همانطور که مشغول آماده کردن جای خود بودند ناگهان فرشته بزرگتر چشمش به سوراخی در درون دیوار افتاد و سریعا به سمت سوراخ رفت و آنرا تعمیر و درست کرد. فرشته کوچکتر پرسید : چرا سوراخ دیوار را تعمیر کردی . فرشته بزرگتر پاسخ داد : همیشه چیزهایی را که می بینیم آنچه نیست که به نظر می آید . فرشته کوچکتر از این سخن سر در نیاورد . فردا صبح آن دو فرشته به راه خود ادامه دادند تا شب به نزدیکی یک کلبه متعلق به یک زوج کشاورز رسیدند . و از صاحبخانه خواستند تا اجازه دهند شب را آنجا سپری کنند. زن و مرد کشاورز که سنی از آنها گذشته بود با مهربانی کامل جواب مثبت دادند و پس از پذیرایی اجازه دادند تا آن دو فرشته در اتاق آنها و روی تخت انها بخوابند و خودشان روی زمین سرد خوابیدند . صبح هنگام فرشته کوچک با صدای گریه مرد و زن کشاورز از خواب بیدار شد و دید آندو غرق در گریه می باشند . جلوتر رفت و دید تنها گاو شیرده آن زوج که محل درآمد آنها نیز بود در روی زمین افتاده و مرده . فرشته کوچک برآشفت و به فرشته بزرگتر فریاد زد : چرا اجازه دادی چنین اتفاقی بیفتد . تو به خانواده اول که همه چیز داشتند کمک کردی و دیوار سوراخ آنها را تعمیر کردی ولی این خانواده که غیر از این گاو چیز دیگری نداشتند کمک نکردی و اجازه دادی این گاو بمیرد. فرشته بزرگتر به آرامی و نرمی پاسخ داد : چیزها آنطور که دیده می شوند به نظر نمی آید. فرشته کوچک فریاد زد : یعنی چه من نمی فهمم. فرشته بزرگ گفت : هنگامی که در زیر زمین منزل آن مرد ثروتمند اقامت داشتیم دیدم که در سوراخ آن دیوار گنچی وجود دارد و چون دیدم که آن مرد به دیگران کمک نمی کند و از آنجه دارد در راه کمک استفاده نمی کند پس سوراخ دیوار را ترمیم و تعمیر کردم تا آنها گنج را پیدا نکنند . دیشب که در اتاق خواب این زوج خوابیده بودم فرشته مرگ آمد و قصد گرفتن جان زن کشاورز را داشت و من بجای زن گاو را پیشنهاد و قربانی کردم . چیزها آنطور که دیده می شوند به نظر نمی آیند .